جورج اورول و ترسیم آینده(تفسیر قلعه ی حیوانات)
قصد دارم تا در این مطلب کوتاه به تفسیر کتاب قلعه حیوانات بپردازم. شاید این سوال برای شما پیش آید که ربط اورول با جهانی شدن در چیست؟ به این پرسش پاسخ خواهم داد اما قبل از آن باید چند سطری در مورد زندگی اورول توضیح بدهم. جورج اورول با نام اصلی اریک آرتور بلر از خانواده ای انگلیسی تبار در هندوستان به دنیا آمد. در جوانی به استخدام نیروی پلیس بریتانیا در برمه درآمد و پس از مشاهده ی بلایای استعمار بر سر کشورهای فقیر از شغل خود استعفا داده و به انگلستان بازگشت. مدتی در هتل ها ظرف شوری می کرد و برهه ای از زمان را هم با کارتون خوابان پاریس ولندن سر کرد. در جنگ داخلی اسپانیا به نفع نیروهای جمهوری خواه جنگید و در پایان شاهد دومین جنگ جهانی و پیامد های حاصل از آن شد.
از کتاب های زیادی که اورول نوشته دو کتاب قلعه حیوانات و 1984 نام او را جاویدان نموده است. دو اثر که به توالی در سال های 1945 و 1949 به نگارش در آمده و نویسنده در آن تصویری از آینده ای ناگوار و وحشتناک در برابر خواننده قرار می دهد. هر چند ایده ی قلعه حیوانات از انقلاب کمونیستی روسیه گرفته شده و علیه سیر انحطاطی انقلاب اکتبر 1917 به نگارش در آمده است اما با بسیاری از انقلاب ها و نظام های سیاسی امروز هم انطباق دارد.
کتاب قلعه حیوانات داستان مزرعه ای در انگلیس به همراه حیواناتش را روایت می کند که تحت تاثیر سخنرانی خوک پیری به نام میجر علیه صاحب ظالم خود شورش می کنند و او را از مزرعه فراری می دهند. در ابتدای پیروزی همه چیز خوب است حیوانات آزادی خود را باز می یابند، همه به مساوات کار می کنند و تمامی حیوانات با یکدیگر برابرند . دو خوک به نام های اسنوبال(تروتسکی تئوریسین سوسیال دموکرات)و ناپلئون(استالین) رهبری حیوانات مزرعه را بر عهده می گیرند و ناپلئون با دسیسه اسنوبال را از صحنه ی قدرت کنار می زند و خودش یک دیکتاتور به تمام معنا می شود. به مرور در روند داستان شاهد آن هستیم که ارزش های اولیه ی انقلاب به دست فراموشی سپرده شده و دچار تحریف می شوند و در آخر ناپلئون با انسان ها که به عنوان تنها دشمن انسان ها تلقی می شدند بر سر یک میز می نشیند و با یکدیگر دست دوستی می دهند.
هر یک از حیوانات داستان نماد شخص یا گروهی هستند:
میجر پیر:مارکس
اسنوبال: تروتسکی
ناپلئون:استالین
صاحب مزرعه:تزارروسیه
بوکسر:طبقه ی کارگر (پرولتاریا)
کلاغ:روحانیتی که طرفدار تزار بودند
مزرعه های همسایه:انگلیس و آلمان
الاغ:افراد که میفهمند ولی از ظلم در عزلت خود به سر می برند
خوک ها:اعضای حزب کمونیست
انسان هایی که با استالین صلح کردند:هیتلر
گوسفندان:عامه مردم
و...
اورول را می توان یک نویسنده ی پادآرمانشهر دانست زیرا او هر چند که با اصل انقلاب مخالفتی ندارد اما معتقد است که وعده های انقلابیون نه تنها در پایان محقق نمی شود بلکه بهشت موعودشان به جهنمی سوزان تبدیل می شود.اورول در هر دو اثر خود با نومیدی از آینده ای صحبت می کند که در آن حکومت ها نه تنها به کنترل رفتار مردم خود می پردازند بلکه افکار آن ها را هم آن گونه که خود بخواهند جهت می دهند و امروز با توسعه ی تکنولوژی های پیشرفته ی ارتباطی از قبیل دوربین های مداربسته، ماهواره های جاسوسی، اینترنت و فضای مجازی شاهدیم که پیش بینی اورول تحقق یافته است. اورول حکومت وقدرت را در انحصار حزب می داند و دو هدف حزب سیاسی را 1)ایجاد دولتی جهانی ( ناپلئون به وسیله فرستادن کبوترهای نامه بر به اطراف مزرعه این کار را انجام می دهد)2)نابودی مطلق اندیشه های مستقل ( این کار را هم به واسطه کشتار تربیت سگان جاسوس و شست و شوی مغزی عملی می کند) می داند.از دیگر نویسندگان معاصر اورول هاکسلی صاحب اثر دنیای قشنگ نو است که دیدگاهی مشترک با اورول دارد با این تفاوت که اورول یک دیکتاتور را عامل اسارت مردم می داند ولی هاکسلی بر این باور است که مردم به میل خود اسیر تکنولوژی ها می شوند و از این حصار و زندان لذت می برند. با گفته ای معروف از جورج اورول سخنم را به پایان می برم«تاریخ مشتمل است بر یک سلسله شیادی، که توده ی مردم را به دام می کشند و با وعده ی نا کجا آباد به عصیان وادارشان می کنند و پس از آنکه توده ها وظیفه ی خویش را انجام دادند؛ از نو باز بنده ی اربابان جدید می شوند.»