جهانی شدن globalization

کلاس جهانی شدن ارتباطات دانشگاه تهران

جهانی شدن globalization

کلاس جهانی شدن ارتباطات دانشگاه تهران

من منهای تکنولوژی

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۱۰ ق.ظ

سپری کردن یک روز بدون تلفن همراه، تبلت، تلویزیون، وسایل حمل­و­نقل و ...احتمالا بسیار سخت خواهد بود. زندگی بدون تکنولوژی امکان پذیر خواهد بود به شرط آنکه به تنهایی ودور از هیاهوی زندگی مدرن در گوشه­ای به آسودگی زندگی کنی در این صورت زندگی بسیار خوشایند خواهد بود.. امروزه در جوامع ارگانیک بدون وسایل ارتباط جمعی  بسیاری از کار­ها به مشکل برخورد خواهند کرد و زندگی شهری فلج خواهد شد.

پنج­شنبه را که در شهر خودم به سر می­بردم برای قهر با تکنولوژی­های ارتباطاتی برگزیدم. صبح که از خواب بیدار شدم از نور داخل اتاق حدس زدم که ساعت باید بین 10 تا 30/10 باشد. تلفن همراهم را خاموش کزده بودم  و برای چک کردن ایمیل­هایم به سراغ تبلتم نرفتم راهی آشپزخانه شدم. صبحانه را بر خلاف عادت همیشگی­ام جلو تلویزیون نخوردم و در همان آشپزخانه حسابش را رسیدم. باید برای خرید سفارش­های پریشب مادر­بزرگ از خانه بیرون می­­رفتم. نمی­دانستم چطوری به مادرم که خانه نبود اطلاع بدهم و یا از کجا باید می­فهمیدم که کس دیگری آن سفارش­ها را تهیه نکرده است، باید تلفن می­زدم ؟ اما نه من نباید از این وسیله استفاده می­کردم. از منزل ما تا خانه­ی مادربزرگم دو خیابان بیشتر راه نبود ضمنا عجله­ای هم نداشتم پس پیاده به راه افتادم. پدربزرگم مثل همیشه به تلویزیون چشم دوخته بود، این جعبه­ی سیاه همراه همیشگی دوران پیری­اش شده بود. مدتی می­شد که صدای اذان از مساجد دیگر به گوشم نمی­رسید که به خانه خودمان وارد شدم. تلویزیون با صدای بلند برای خود حرف می­زد و مادرم در آشپزخانه مشغول بود. به محض ورود مادرم پرسید :«کجا هستی که گوشیتو جواب نمی­دی؟» حوصله­ی توضیح نداشتم و گفتم :«شارژش تموم شده،خاموشه» تا غروب در اتاقم مشغول مطالعه درس­هایم بودم به خاطر نبود رفقای الکترونیکی ناباب کارها زودتر از همیشه به پایان رسید، بعد از مدت­ها هم دستی به سر­و­روی اتاق کشیدم. تصمیم داشتم به دوستم بیرون بروم ولی تا تلفن را در دست گرفتم یادم آمد که هنوز نباید از آن استفاده کنم. چون آخر هفته بود به خانه­ی مادربزرگم رفتم تا بعد از دوسه هفته­ای خاله و دایی­ام را ببینم. هیچ حرف سیاسی­ای مطرح نشد فقط دز مورد مسائل خانوادگی صحبت کردیم. من هم که در کل عادت ندارم در جمع سرم مدام در گوشی­ام باشد یا  موسیقی گوش کنم و به اتفاقات اطرافم بی­توجه باشم، اصلا این کارها را توهین به جمع می­دانم به همین دلیل دوری از تلفن­همراه اذیتم نمی­کرد. پدر­بزرگ هم وقتی حریف ساکت کردن ما نشد ناچارا تلویزیون را خاموش نمود.

از چگونگی زندگی در قدیم­ها و شیوه­های ارتباطاتیشان پرسیدم و پاسخ شنیدم:«کل فامیل توی یه خونه­ی بزرگ همه با هم زندگی می­کردیم. دنیای اطراف ما خیلی گسارده نبود به همان فامیل، محله و نهایتا شهر محدود می­شد. شناخت ما از کشورهای خارجی فقط در حد همان شهر فرنگ بود.قصه­های شبانه بزرگ­ترها حکم سریال­های امروزی را برایمان داشت. در خالیکه ارتباطات گسترده نبود در عوض خیلی عمیق بود برای مثال عروسی یکی از بچه محل­ها تمتم وقت مارا به خودش اختصاص می­داد از زن پیدا کردن برایش بگیر تا بعد از عروسی. شب­ها همگی در اتاق کرسی جمع می­شدیم و در مورد اتفاقات روزانه در داخل و خارج خانه برای هم می­گفتیم. قابله و زن حمامی محل (داسی) خبرها را در محل پخش می­کردند و یکدفعه می­دیدی خبری را که نباید کسی می­فهمید همه می­دانند جز خواجه­ی شیراز.میدان اصلی هر شهر هم که مرکز حوادث بود هر خبری می­شد مردم در آن­جا جمع می­شدند و ...»

خلاصه بسیار خوشخال بودم که این جریان یک روز بیشتر به طول نینجامید در غیر اینصورت نه می­توانستم غذای دانشگاه رارزرو کنم، نه بلیط اتوبوس برای تهران بگیرم و نه ... 

۹۲/۰۸/۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰
مهدیار زمزم.محسن شهمیرزادی

نظرات  (۳)

خوب بود...
میخوام ببینم کسی جرات نقد این مطلبو داره ؟
سلام
مطلب خوبی بود فقط یک نکته مورد بی توجهی بوده
انکه استاد رد کلاس گفتند که از پدر و پدر بزرگ ها (یا مادر و مادربزرگ فرقی نمیکند)
سوال کنیم که زمانی که یک تکنولوژی جدیدمثل تلویزیون  به محله یا خانه انها امد چه واکنش هایی به دنبال داشت
۲۹ آذر ۹۲ ، ۱۱:۲۹ mohammad saber zamzam
احسنت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی